#سردار آسمانی #سردار دلها #سپهبد و
اشک دختران حاج قاسم اشک چشمم راروانه کرد و.
برای آرام ترشدن به خیابان رفتم تاکمی سرگرم شوم وغم بزرگ رابتوانم به خودبگنجونم اما همین که پایم رادرخیابان گذاشتم پارچه های سیاه بابنرسردار رامیدیدم باتعجب از چیزی که درب مسجدها بارنگ قرمزبود نگاه کردم وازمادرم پرسیدم که ان چیست؟؟؟؟
پیرزن خمیده کمری ازکنرمن میگذشت وآرام آرام گریه میکرد تاصدایم راشنید
,اشک ,آرام , ,تمام ,سردار , ,قرمزبود نگاه ,بارنگ قرمزبود ,مسجدها بارنگ ,نگاه کردم
درباره این سایت